... من یه دخترم ...
... از جنس بلور، شاید هم آفتاب ...
... و چادرم ...
... از جنس چادر مادرم زهرا (س) ...
... و چقدر دوست داشتنیه ...
... خصلت های دخترای زهرایی ...
... که سرشون هم بره چادرشون نمیره ...
... شاید در نظر یه نامحرم، مغرور باشم ...
... متکبر و متعصب ...
... شاید در نظر بعضی ها هم متحجر...
... با اخلاقی سرد و تند ...
... اما این مهم نیست که دیگران چی فکر میکنند ...
... مهم اینه که جذبه ام ...
... چادرم ...
... حیا و وقارم ...
... به هیچ احد الناسی اجازه نمیده که وارد حریم خصوصیم بشه ...
... اگه چشام سگ و خرس و اسب ندارن ...
... ولی به جاش حجاب دارن ...
... آره، لباسام مارک نیست ...
... زننده نیست ...
... مورد پسنده انواع گرگ های خیابونی نیست ...
... اما ...
... چادر مشکی من ...
... چنان احساس امنیتی بهم میده که ...
... حاضر نیستم با هیچی عوضش کنم ...
... من یه دخترم ...
... یه دختر زهرایی ...
... شنیدن صدای قهقه ی خنده ی من ...
... برای هر کسی امکان پذیر نیست ...
... و من خوشحالم ...
... که با تمام احساسات و عواطف دخترانه ام ...
... باز هم زهراییم ...
پی نوشت1:
چادرم رو محکم تر میگیرم...
تا به تموم دنیا ثابت کنم که...
چادرم افتخارمه...
پی نوشت2:
شاید به خاطر همین چیزا باشه که من...
عـــ♥ــــآشق خودمــــــــــــم...